آنچه به شما در مورد شکست استارتاپ‌ها نمی‌گویند

هیچ کس دوست ندارد درباره شکست استارتاپ‌ها صحبت کند اما شاید این موضوع مهم‌ترین چیزی باشد که موسسان استارتاپ‌ ها باید در مورد آن به بحث و گفتگو بپردازند. “موفقیت را تنها می‌توان از طریق تکرار شکست‌ها و خودآزمایی بدست آورد. می‌توان گفت موفقیت نشان دهنده تنها 1 درصد از کار شما است، و در واقع 99 درصد از آن ناشی از شکست‌های‌تان است. ” . شاید زمان آن رسیده به بحث درمورد چیزی بپردازیم که هیچکس دوست ندارد درباره آن صحبت کند. می‌خواهیم کمی در مورد شکست استارتاپ‌ها صحبت کنیم.

شکست یکی از اساسی‌ترین مولفه‌های تجربه استارتاپ است و یکی از مواردیست که بسیار کم به آن پرداخته می‌شود. اتفاق عجیبی که هنگام صحبت درباره شکست استارتاپ‌هارخ می‌دهد اینست: بحث عوض می‌شود، دیگران به ادامه صحبت‌تان توجه نمی‌کنند، و نگرانند مبادا کسی چنین حرفی را بشنود.

صحبت کردن در مورد شکست، تابوی شماره 1 در جمع استارتاپی‌ ها است، اما واقعیت این ست که این کار هیچ کمکی به شما نمی‌کند. چون نکته اصلی این است: استارتاپ ها همیشه شکست می‌خورند. نه تنها شکست خوردن مسأله بغرنجی نیست، بلکه شکست بخش مهمی از نحوه درست پیش رفتن شما در آینده است. در هر صورت، باید در مورد تمام راه‌های شکست‌مان بیشتر از هر چیز دیگری صحبت کنیم.

جاناتان سیگل ، کارآفرین پیشرو، سرمایه گذار و نویسنده به چند نکته مهم در مورد شکست استارتاپ‌ها اشاره می‌کند. او با کمی طعنه و شوخی می‌گوید: “من در این راه «زخم‌ها» خوردم و تا پای گور رفتم و برگشتم.”

در واقع، سیگل یک کتاب کامل در مورد موضوع “سفسطه سان فرانسیسکو” نوشته است. بنابراین زمان زیادی را صرف فکر کردن در مورد شکست استارتاپ‌ها کرده، چه استارتاپ خودش و چه استارت آپ دیگران…

چند درصد از استارت آپ‌ها شکست می‌خورند؟

آنچه تمام موسسان استارتاپ‌ها باید بدانند این است که: شکست اتفاق می‌افتد، اما به نظر می‌رسد نمی‌خواهیم این حقیقت را بپذیریم.

سیگل می‌گوید: “اگر از فردی که استارتاپ خودش را تازه راه اندازی کرده بپرسید احتمال شکست را چقدر می‌داند، احتمالا (1) کاملا نسبت به حرفتان گارد می‌گیرد و (2) فکر می‌کند تا زمانی که شکست را به عنوان یک گزینه قبول نکند و ساعت‌ها دیوانه‌وار کار کند میزان موفقیتش بسیار بیشتر خواهد بود. اما در حقیقت احتمال شکست آنها 80٪ است.”

در واقع بحثی در مورد این درصد وجود دارد. اما اگر 80 درصد از استارتاپ‌ها شکست خورده باشند (یا 60-70 درصد)، ممکن است فکر کنید 80 درصد از داستان‌هایی که می‌شنوید، باید در مورد شکست استارتاپ‌ها باشد. اما راستش را بخواهید کاملا در اشتباهید.

سیگل می‌گوید: “بیشتر داستان‌هایی که بنیانگذاران در مورد استارتاپ خود می‌گویند این چنین است:” ما یک ایده عالی را اجرا کردیم و کارمان گرفت و حسابی سود کردیم. ” “اما این چیزی نیست که در واقع اتفاق افتاده.”

 سیگل اضافه می‌کند: “وقتی شکست خودتان را بین اینهمه استارتاپ (به ظاهر) موفق و بدون اشتباه می‌بینید، واقعا حس بدی دارد.”

به نظر می‌رسد عادت کردیم هنگامی که با شکست مواجه می‌شویم، آن را مثل زباله‌ دور بریزیم که جلوی چشم‌مان نباشد و براحتی فراموش می‌کنیم چنین اتفاقی افتاده است. تمایل به چالش کشیدن این عادت همان چیزی است که باعث شد سیگل در وهله اول کتاب سفسطه را بنویسد.

“من این کتاب را نوشتم چون متوجه شدم موفقیت‌های من اغلب برگرفته از بسیاری از شکست‌هایم بودند و گویا هیچ کس از صحبت در مورد شکست خوشش نمی‌آید.”

چرا به نظر می‌رسد اولین استارتاپ شما شبیه اولین رابطه عاشقانه شماست؟

نکته‌ای که مردم باید در مورد شکست استارتاپ‌ها بدانند آنست که نه تنها شکست اتفاق می‌افتد، بلکه اجتناب ناپذیر است، اما نگران نباشید چون به معنای تلاش برای ایجاد یک کسب و کار از نقطه صفر است.

جاناتان سیگل می‌گوید راه اندازی اولین شرکت بسیار شبیه به شروع اولین رابطه عاشقانه است. “من یادم می‌آید وقتی با اولین نامزدم آشنا شدم فکر می‌کردم، او فوق العاده و شگفت انگیز است، ما درکنارهم ایده آل هستیم، امکان ندارد چنین رابطه‌ای را خراب کنم. و بعد می‌بیند حسابی اوضاع خراب می‌شود. سیگل می‌گوید. “با گذشت زمان شما تمام راه‌های ممکن برای خراب کردن یک رابطه – و البته خراب نکردنش- را می‌آموزید و نهایتا با خوشحالی ازدواج می‌کنید.”

سیگل معتقد است، کسب و کارها اساسا یکسان هستند، اما راه‌های بسیار زیادی برای شکست خوردن یک پروژه وجود دارد. از مسائل مربوط به تامین مالی گرفته تا مشکلات تیمی، مشاجرات افراد بنیانگذار، رقبای شناخته شده، رقبای ناشناخته، پویایی بازار تا قوانین، او می‌گوید”تا زمانی که خودتان یک استارتاپ را راه اندازی نکنید، نمی‌توانید درک کنید که با چه مسائلی مواجه خواهید شد”.

جاناتان سیگل به دلیل خاصی شکست‌های گذشته خود را «زخم» می‌نامد ، چون معقد است این شکست‌ها مانند زخم با شما می‌مانند و به شما یادآوری می‌کنند در این راه چگونه جنگیده‌اید. هر زخم شما را سرسخت‌تر و البته هوشیارتر از قبل خواهد کرد. سیگل می‌گوید: ” هربار از شکست‌هایم درسی گرفتم، هر شکست بینش جدیدی در من ایجاد کرد. “

اما کدامیک ما را به نقطه هدف می‌رساند؟ موفقیت و شکست مخالف هم نیستند بلکه آنها مکمل یکدیگرند. شکست‌ها نویدبخش موفقیت‌های آینده ما هستند و موفقیت‌های ما به ما یاد می‌دهند چطور شکست‌های گذشته‌مان را بهتر درک کنیم.

سیگل این ایده مهم را با استفاده از نقل قولی از بنیانگذار هوندا، آقای سوییچیرو هوندا بیان می‌کند: “موفقیت فقط از طریق شکست‌های مکرر و خودآزمایی به دست می‌آید. در واقع، موفقیت نشان دهنده 1 درصد از کار شما است، و 99 درصد آن نتیجه شکست‌هایتان است. “

دچار سفسطه نشوید و از آن جلوگیری کنید

گاهی اوقات شکست ما نتیجه عدم آگاهی ماست. اما اغلب، شکست‌هایمان نتیجه دانشی است که تصور می‌کنیم داریم که در واقع نداریم.

 بصورت تحت اللفظی می‌توان سفسطه را اینطور معنی کرد، “یک باور معمول یا عرف فرهنگی است که مشخص می‌شود اشتباه یا گمراه کننده است.” دنیای استارتاپ یک معدن واقعی از این باورها و هنجارهای فرهنگی نابجاست. سیگل در کتاب خود، 10 مورد از مهم‌ترین موارد آنها را شناسایی کرده که دانستن آنها می‌تواند به بنیانگذاران استارتاپ‌ها در پیشروی در مسیر صحیح کسب و کارشان کمک کند.

یکی از بزرگ‌ترین استدلال‌های غلط در میان بنیانگذاران استارتاپ‌ ها از نظر سیگل چیزی است که او “اشتباه سرمایه گذار” می‌نامد. این ایده که “یک استارتاپ فقط در صورتی ارزش سرمایه گذاری دارد که سود میلیاردی داشته باشد”

 به عنوان موسس یک استارتاپ ، باید نسبت به آموخته‌هایمان در مورد باورهای ساخت یک کسب و کار “درست” تامل کنیم. باید دقیقا بدانیم چه زمانی تصمیمی را چون دلمان می‌خواهد می‌گیریم و چه زمانی تصمیم را بخاطر کاری که باید انجام شود اتخاذ می‌کنیم. چون وقتی همین بایدها و نبایدهای الزامی را نادیده بگیرید دقیقا زمانی است که همه چیز از کنترل خارج شده، و با شکست واقعی مواجه می‌شوید.

 

 الگوها در استارتاپ‌ها تغییر کرده است

وقت آن رسیده که ما ، جامعه استارتاپ ها،  تغییری در نوع رابطه‌مان با شکست ایجاد کنیم: اینکه چه تصوری از شکست داریم؟ چگونه (و با چه کسی) در مورد آن صحبت کنیم؟ چگونه آن را تعریف می‌کنیم و اجازه می‌دهیم او چطور ما را تعریف کند؟

به نوعی همه ما متقاعد شده‌ایم که یک الگوی مشخصی برای موفقیت وجود دارد و هرچیزی خارج از این چارچوب یک شکست بزرگ محسوب می‌شود. اما واقعیت این است که موفقیت (و شکست) برای هرکسی کاملا متفاوت است و در نتیجه دنبال کردن الگوهای شخصی دیگران برای رسیدن به موفقیت، ممکن است راهی به سوی شکست باشد.

تنها نکته قطعی آنست که در استارتاپ‌ ها، باید بطور مصمم با تصورات و تابوی موجود درمورد شکست مقابله کنیم و درعوض از اشتباهات خودمان و اشتباهات دیگران درس بگیریم.

دیدگاهتان را بنویسید